خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

برنامه دیماه

چهارشنبه ۵/۱۰/۸۶ جلسه دوم ریکی۲-۷و۸ - ماها یوگا ساعت ۱۶
جمعه ۷/۱۰/۸۶ ریکی ۱-۲۷
شنبه ۸/۱۰/۸۶ ریکی ۲-۹
پنج شنبه ۱۳/۱۰/۸۶ مقدماتی کرمان
جمعه ۱۴/۱۰/۸۶ ریکی ۱ کرمان
دوشنبه ۲۴/۱۰/۸۶ مقدماتی ماها یوگا
پنج شنبه ۲۵/۱۰/۸۶ آموزش یارها
 پنج شنبه ۲۷/۱۰/۸۶ فراخوان دوره پیشرفته
جمعه ۲۸/۱۰/۸۶ ریکی ۱-۲۸

عشق

 

 
آنگاه المیترا گفت با ما از عشق سخن بگوی.
پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت، سکوت و آرامش مردم را فراگرفته بود.
سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید،
هر چند راه او سخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او سپارید،
هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید،
هر چند دعوت او رویاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد.
و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که
در آفتاب می رقصند نوازش می کند،
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند
تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند،
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید،
و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید
و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزئی از آن شوید.
اما اگر از ترس بلا و آزمون، تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید،
خوشتر آنکه عریانی خود بپوشانید
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید،
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست؛
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید
و می گریید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید.
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
عشق نه مالک است و نه مملوک،
زیرا عشق برای عشق کافی است.
وقتی که عاشق می شوید مگویید «خداوند در قلب من است»، بلکه بگویید «من در
قلب خداوند جای دارم».
و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست، بلکه این عشق است که اگر شما را
شایسته بیند حرکت شما را هدایت می کند.
عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش دررسد.
اما اگر عاشقید و آرزویی می جویید،
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب
آواز می خواند.
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی
بر خاک ریزد.
آرزو کنید سپیده دم برخیزید و بالهای قلبتان را بگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید،
آرزو کنید که شب هنگام با دلی حق شناس و پرسپاس به خانه باز آیید،
و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.
 
 
فرستنده لیلا

رنج و محنت

 

و آنگاه زنی گفت از رنج و محنت چه می گویی.
پیامبر گفت:
رنج شکستن پوسته ای است که فهم و ادراک شما را زندانی کرده است.
چنانچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود، شما
نیز باید که رنج شکافتن را تجربه کنید تا به شکفتن در رسید.
و شما اگر می توانستید با مشاهده ی اعجاز مستمر زندگی دلتان را از شراب اعجاز لبریز
کنید، رنج هایتان کمتر از شادیهایتان شگفت آور نبودند،
و آنگاه می توانستید فصلهای گوناگون دل را چون فصلهای چهار گانه که بر دشت و
صحرای شما می گذرند پذیرا شوید.
و می توانستید با آرامش زمستان غم را تماشا کنید.
 
رنج های شما بیشتر گزیده ی دست شماست.
و آن شربت تلخی است که طبیب درونتان برای نفس بیمار شما تجویز می کند.
از این رو به طبیب اطمینان کنید و داروی شفابخش او را در سکوت و آرامش بنوشید
زیرا دستهای او در عین سنگینی و خشونت به دست لطیف و مهربان آن طبیب غیبی
هدایت می شود.
و جامی که او تجویز می کند، هر چند لبهای شما را می سوزاند، ساخته از خاکی است که
آن کوزه گر پنهان به سرشک خویش سرشته است.
           
                                                                       جبران خلیل جبران
 
فرستنده لیلا