خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

پیام سروش

 

 

سلام به تمامی روحهای عاشق

و عزیزان خانواده صلح

عزیزانم از تمامی شما سپاسگزار هستم. روح الهی محافظ تمامی شما عزیزان باشد . وجود درونتان را پاک کنید و بگزارید عشق الهی جاری شود . بیایید تا خدایی شویم . همیشه با شما هستم . شاد باشید .  سروش

حکایتی از مسیح (ع)

حکایتی از مسیح (ع)

حکایتی از زبان حضرت مسیح (ع) نقل می کنند که بسیار شنیدنی است. می گویند او این

حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می آرد. حکایت این

است :

مردی بود بسیار متمکن و پولدار روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین ،

پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه ی

کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی

که آن روز در میدان نبودند ، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز

تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گر چه این کارگران تازه ، غروب بود که رسیدند ، اما

مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد. شبانگاه ، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود ، او همه

ی کارگران را گردآورد و به همه ی آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی ست آنانی آه از صبح به

کار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : (( این بی انصافی است. چه می کنید ، آقا ؟ ما از

صبح کار کرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده اند. بعضی ها

هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آن ها که اصلاً کاری نکرده اند))

مرد ثروتمند خندید و گفت : (( به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده ام

کم بوده است ؟ ))

کارگران یکصدا گفتند : (( نه ، آنچه که شما به ما پرداخته اید ، بیش تر از دستمزد معمولی ما

نیز بوده است. با وجود این ، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند ، همان

دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم )) .

مرد دارا گفت : (( من به آنها داده ام زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این نیز بپردازم ، چیزی

از دارائی من کم نمی شود. من از استغنای خویش می بخشم. شما نگران این موضوع

نباشید. شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست

که به آنها دستمزد می دهم ، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن ، بسیار دارم. من از

سر بی نیازی ست که می بخشم))

مسیح گفت : (( بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می کوشند. بعضی ها درست دم

غروب از راه می رسند. بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است ، پیدایشان می شود. اما

همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند))

شما نمی دانید که خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلکه دارائی خویش را می نگرد. او به

غنای خود نگاه می کند ، نه به کار ما. از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شکفد. باید هم

اینگونه باشد. بهشت ، ظهوربی نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را همین تنگ نظرها برپا

داشته اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی توانند جز خود را مشمول لطف الهی

ببینند.

 

گفتگو با خدا

 

خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.
I asked god to take away my habit
God said, no It is not for me to take away, but for you to give it up
از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد.
فرمود: لازم نیست، روحش سالم است؛ جسم هم که موقت است.
I asked god to make my handicapped child whole
God said, no body is only temporary
از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند.
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطاکردنی نیست، آموختنی است.
I asked god to grant me patience
God said, no Patience is a byproduct of tribulation
It isn't granted, it is learned

گفتم: مرا خوشبخت کن.
فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.
I asked god to give me happiness
God said, no I give you blessings happiness is up to you
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.
فرمود: رنج از دلبستگی‌های دنیایی جدا و به من نزدیک‌ترت می‌کند.
I asked god to spare me pain
God said, no
Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me
از او خواستم روحم را رشد دهد.
فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می‌کنم تا بارور شوی
I asked god to make my spirit grow
God said, no You must grow on your own
But I will prune you to make you fruitful
از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم.
فرمود: برای این کار من به تو زندگی داده‌ام.
I asked god for all things that I might enjoy life
God said, no I will give you life, so that you may enjoy all things

از خدا خواستم کمکم کند همان‌قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد.
I asked god to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea

فرستنده امیر حسین