خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

به اشراق رسیدن بودا

 

زمانی که بودا به اشراق رسید از او پرسیدند: به چه چیز دست  یافته ای؟                                                       

او گفت: هیچ چیز.بر عکس خیلی چیز ها از دست داده ام.من هیچ چیز دریافت
 
 نکرده ام .زیرا اینک می دانم که به هر چه که دست یافته ام از پیش  وجود داشته و
 
 سرنوشت من بوده است  هرگز از من دورنبوده است.پس من به هیچ  چیز دست پیدا نکرده
 
 ام.من به چیزی دست یافته ام که پیشاشیش در من وجود داشته . ...من  فقط جهل خویش را
 
 از دست داده ام
 
...  هویت گرفتن جهل است. بخشی از این نمایش بزرگ است
 
این لی لای کیهان ...این نمایش هستی....که تو برای باز یافتن دوباره ی خودت باید خودت را
 
 گم کنی.این گم کردن خود و از دست دادن هویت های نفس,فقط یک راه است,تنها راهی است
 
...که می توانی از طریق آن خودت را دوباره پیدا کنی
 
 اگر به اندازه ی کافی هویت هایت را از دست داده باشی  , میتوانی دوباره به دست
 
آوری.   اگر هنوز خیلی از دست ندادهای باید بیشتر از دست بدهی
 
.و پیش از این هیچ کاری نمی تواند انجام شود
 
تا زمانی که کاملا در دره ,در تاریکی ,در دنیا و در اقیانوس مرگ و زایش (سامسارا) گم
 
نشوی , هیچ کاری ممکن نیست. از دست بده تا بتوانی به دست بیاوری . به نظر متناقض
 
 
  ... میرسد,ولی دنیا چنین است... روند آن چنین است
                                                                                               
فرستنده:الهه
 
 
 
 
        

شکسپیر غزل شماره ۱۴۶

 



ای روح ِ مسکین ِ من
که در کمند ِ این جسم ِ گناه آلود اسیر آمده ای
و سپاهیان ِ طغیان گر ِ نفس، تو را در بند کشیده اند!

چرا خویش را از درون می کاهی و در تنگدستی و حرمان به سر می بری
و دیوارهای برون را به رنگ های نشاط انگیز و گرانبها آراسته ای؟

حیف است چنان خراجی هنگفت
بر چنین اجاره ای کوتاه، که از خانه ی تن کرده ای

آیا این تن را طعمه ی مار و مور نمی بینی
که هر چه بر آن بیفزایی، بر میراث ِ موران خواهد افزود؟

اگر پایان ِ قصه ی تن چنین است،
ای روح ِ من،
تو بر زیان ِ تن زیست کن؛
بگذار تا او بکاهد و از این کاستن بر گنج ِ درون ِ تو بیفزاید.

این ساعات ِ گذران را
که بر دریای سرمد کفی بیش نیست، بفروش
و بدین بهای اندک، اقلیم ِ ابد را به مـُلک ِ خویش در آور،

از درون سیر و برخوردار شو،
و بیش از این دیوار ِ بیرون را به زیب و فر میارای

و بدین سان مرگ ِ آدمی خوار را خوراک ِ خود ساز؛
که چون مرگ را در کام فرو بری،
دیگر هراس نیست و بیم ِ فنا نخواهد بود.

ترجمه: حسین الهی قمشه ای
فرستنده حسین

 

- هنگامی که قلبت آکنده از عشق باشد،
دیگر جایی برای ترس باقی نمی ماند.
 
 
-اگر بگویید به کسی که لیاقتش را ندارد نباید کمک کرد- چه بسا در
زندگی او اثری نداشته باشد- اما بی شک در زندگی خودتان اثر
خواهد داشت، آنگاه تا لیاقتش را نداشته باشید کمکی نخواهید ستاند.
 
فرستنده لیلا