قطاری که به مقصد خدا می رفت ، لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت:
مقصد ما خداست . کیست که با ما سفر کند؟
کیست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟
کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدنداز جهان تا خدا هزار ایستگاه بود.
در هر یستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید . پیامبر گفت اینجا بهشت است . مسافران بهشتی پیاده شوند،اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی که پیاده شدند ، بهشتی شدند .اما اندکی ،باز هم ماندند ،قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت :
درود بر شما ،راز من همین بود .آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسیددیگر نه قطاری بود و نه مسافری .
مرد جوانی که مربی شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود ، به خدا اعتقادی نداشت . او چیزهایی را که در مورد خداوند می شنید مسخره می کرد. شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشی رفت . چراغها خاموش بود ولی ماه روشنایی داشت و همین برای شنا کافی بود . مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا به درون استخر شیرجه بزند . ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد . احساس عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پایین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد . آب استخر برای تعمیر خالی شده بود !
برنامه طبیعت ،میدان درکه 2 بعدازظهر |
6/2/86 |
آموزش یارها 2 بعدازظهر ، ماها یوگا |
7/2/86 |
مقدماتی(عشق شخصی،عشق الهی) ، سیمرغ سفید |
13/2/86 |
ریکی 1-4 |
14/2/85
|
پیشرفته خصوصی برنامه طبیعت ،شهرستانک 6:30 صبح |
21/2/86 |
برنامه طبیعت ، میدان درکه 2 بعدازظهر |
27/2/86 |
مقدماتی کرمان |
27/2/86 |
نشست صلح همیاران با اعضای خانواده صلح |
31/2/86 |
مدیریت خانواده صلح |