در قلب من باران میبارید
در ژرفای وجودم پایین میآمد
روحم را در خود غرق میکرد
این سکوت من را به تلاطم میآورد
من دمی هستم برای خاموشی این شعله
و من هرگز کم نخواهم آورد
من منتظر زمان هستم تا من را با خود ببرد
به مانند طوفان شدیدی که دریا را به خروش میآورد
قوی ایستادهام و آنسو را نظاره میکنم
عشق من را معتقد نگاه میدارد
در میان تاریکی میتوانی صدا کردن من را حس کنی؟
عشق من را نجات میدهد هنگامی که در رویا سیر میکنم
عشق و تنها عشق.........همه چیز عشق است
صاعقه میزند در بالا
پیش از اینکه به زمین بخورم تنها عشق را میشناختم
و حالا ضربههای کسی
در کنار من طنین انداز شده
من دمی هستم برای خاموشی
و من هرگز کم نخواهم آورد
من منتظر زمان هستم تا من را با خود ببرد
به مانند طوفان شدیدی که دریا را به خروش میآورد
قوی ایستادهام و آنسو را نظاره میکنم