آقای میکائو اوسویی
داستان در اواخر قرن نوزدهم در ژاپن آغاز میشود. معلمی بنام میکائو اوسویی در یک مدرسه مسیحی در شهر کیوتو به تدریس انجیل و تعالیم مسیحی مشغول بود. در میان موضوعات مختلفی که در تعالیم مسیحیت وجود داشت، موضوع قدرت شفادهی مسیح برای او از همه جذابتر بود.
اوسویی متولد 15 آگوست 1865 در روستایی بنام یاگو است. او در سن چهار سالگی وارد صومعهای بنام کوراما میشود. علاوه بر این تکنیک های کیکو را که همان چی گونگ ژاپنی است بخوبی فرا میگیرد. در تکنیک های کیکو، استفاده از انرژی حیاتی برای بدست آوردن قدرت و سلامتی اصل اولیه است. در این روشها شخص انرژی را در خود جمع آوری کرده و برای شفای دیگران مورد استفاده قرار میدهد.
اوسویی سفرهای زیادی انجام میدهد. او به چین، اروپا و آمریکا سفر میکند. در این سفرها با روشهای مختلف درمانهای سنتی چینی، روانشناسی و مذاهب مختلف آشنا میشود. اوسویی بعد از چند سال منشی پی گوتوشین، رئیس اداره بهداشت و سلامت توکیو میشود. گوتوشین بعدها شهردار توکیو شد. همین ارتباطهای سیاسی باعث شد تا اوسویی تبدیل به تاجر موفقی شود.
در سال 1914 تجارت موفق اوسویی با شکست بزرگی مواجه شد. برای او به عنوان کسی که سالها با تجارب معنوی و مراقبههای عمیق آشنایی داشت فرصت دوبارهای پیدا شد تا دوباره به سوی تعالیم معنوی برگردد. مدتی بعد از بازگشت به صومعه کوه کوراما تصمیم گرفت تا وارد یک دوره مراقبه بیست و یک روزه مراقبه شود. در این دوره مراسمی همچون روزه داری، دعا، ذکر و مراقبههای مختلف وجود دارند. در این محل آبشاری نیز وجود دارد و در آن زمان یکی از مراقبههای مهم برای افرادی که به کوراما میآمدند، ایستادن در زیر این آبشار بود. در این مراقبه جریان آب از بالا روی سر شخص فرود میآمد. هدف این مراقبه باز شدن چاکرای هفتم است. او طی این دوره بیست و یک روزه بود که نیروی شفا بخش ری-کی را دریافت کرد. در واقع ری-کی هدیهای بود برای شخصی که در تمام زندگی خود به دنبال ابزاری برای کمک به شفای مردم بود.
در برخی روایتها از تاریخچه ری-کی گفته میشود که وقتی اوسویی قصد کرد تا برای دوره عبادت بیست و یک روزه خود به بالای کوه کوراما برود، به دوستان خود میگوید که اگر من بعد از این دوره برنگشتم کسی را برای پایین آوردن جسد من بفرستید. من باید به آنچه که قصد کردم دست پیدا کنم. در واقع اوسویی مانند تمام افرادی که در فرهنگ شرق به تعالیم روحانی کشیده میشوند به دنبال روشن شدگی یا ساتوری بود.
آنچه اوسویی از تجربه روشن شدگی خود تعریف می کند این است که در یک مراقبه عمیق نوری را دیدم که به طرف من میآمد. اول خواستم تا فرار کنم ولی بعد با خودم گفتم که تو عهد کرده بودی بمیری یا به آنچه می خواهی برسی بنابراین بنشین و هرآنچه که هست را دریافت کن. وقتی این نور به من برخورد کرد بیهوش شدم و وقتی بهوش آمدم حس کردم آنچه را که میخواستم یافتهام.
اوسویی بعد از پایان دوره مراقبه خود به سوی پایین کوه حرکت میکند. در راه برگشت به پایین زمین میخورد و وقتی دست خود را روی ناحیه آزرده قرار میدهد متوجه میشود که به سرعت گرم شده و درد آن خیلی زود کاهش پیدا میکند. او با خود میگوید: این یک معجزه است.
در پایین کوه به کافهای میرود تا تجدید قوا کند و غذایی بخورد. کافه دار به دیدن افرادی که مانند اوسویی به بالای آن کوه میروند عادت داشت و بنابراین وقتی اوسویی وارد شد غذای بسیار سبک و سادهای را جلوی او گذاشت تا روزه خود را بشکند. وقتی زن کافه دار غذای اوسویی را آورد، او متوجه شد که زن بخاطر درد دندان پارچهای را بدور صورت خود بسته است. اوسویی اجازه میخواهد تا دست خود را روی صورت زن و دندانی که درد میکند بگذارد. بعد از چند دقیقه درد دندان ساکت میشود. او با خود میگوید: معجزه دوم.
اوسویی به سراغ استاد خود در صومعه پایین کوه میرود و شرح آنچه را که گذشته تعریف میکند. آنچه استاد پیر از او میخواهد این است که به هنگام درمان مردم شفای روح، جسم و ذهن آنها را باهم در نظر بگیرد و به فکر درمان همه این قسمتها باشد.
اوسویی ابتدا به شهر کیوتو میرود. او هیجان زده باخود میاندیشد که چگونه از قدرتی که بدست آورده استفاده کند و برای مردم و بیماران کاری انجام دهد. او قصد میکند تا برای شفای مردم فقیر و بیمار کاری انجام دهد و به کمک ری- کی به آنها امکان برخورداری از کار و زندگی بهتر را بدهد. او برای چند سال این طریق را در پیش گرفت. ولی بعد از مدتها با همان چهرههای آشنا که به شفای آنها کمک کرده بود برخورد کرد. در واقع برای گداها نداشتن کار و مسئولیت بمراتب راحتتر است. درک این نکته برای اوسویی تجربهای عجیب بود. او قصد میکند به جای این کار ری- کی را به مردم یاد بدهد. گفته میشود روزها مشعل روشنی را بدست میگرفت و در کوچهها و خیابانهای شهر میدوید. وقتی مردم از او میپرسیدند که چکار میکنی؟ در جواب به آنها میگفت که بیایید و ببینید که من چه نوری را به دنیای تاریک شما آوردم. او مردم را در روزها و ساعات خاصی در محلهای مختلف شهر جمع میکرد و برای آنها درباره ری-کی حرف میزد.
اوسویی در سال 1922 به توکیو میرود. او در توکیو انجمنی را تشکیل داد که کار آن بر اساس سیستم شفابخش ری-کی بنا شده بود. او این سیستم را Usui Reiki Ryoho نامید. علاوه براین درمانگاهی را برای ارائه خدمات درمانی با کمک ری-کی در محلهای بنام آویاما بوجود آورد.
اوسویی در این سالها رسماً به تدریس ری-کی پرداخت و دورههای خود را به سه درجه تقسیم کرد. درجه اول را شودن، درجه دوم را اوکودن و درجه سوم را شینپیدن نامید. اوسویی لقب سنسی را دریافت کرد که به معنی استاد است. این لقب احترام فراوانی را برای دارنده آن به ارمغان میآورد.
در اوایل کار، شاگردان، ری-کی را به سبب حضور در محضر اوسویی و نیت استاد برای انتقال این قدرت به شاگرد فرا میگرفتند. ولی بعد از مدتی تعداد افرادی که مایل به یادگیری ری-کی بودند به شکلی افزایش پیدا کرد که دیگر این روش آموزش خصوصی جوابگوی علاقمندان نبود و در این زمان بود که اوسویی روشی را به عنوان تنظیم سازی یا اتیونمنت ابداع کرد.
در سال 1923 زلزله بزرگی توکیو را درهم نوردید. در این زمین لرزه بیش از 140000 انسان جان باختند. نیمی از ساختمانهای شهر ویران شد یا در آتش سوخت. بسیاری از مردم مجروح، بیمار و بیخانمان شدند. در این هنگام ری-کی و سیستم درمانی اوسویی بداد مردم رسید. چند سال بعد از زلزله و به سبب تاثیر ری-کی در ذهن مردمی که در آن روزها شفا یافته بودند درخواست برای درمانهای ری-کی آنقدر افزایش پیدا کرد که اوسویی در سال 1923 درمانگاه بزرگ دیگری را در شهر توکیو ایجاد کرد. در آن سالها شهرت اوسویی به عنوان درمانگری و هیلری موفق سراسر ژاپن را پرکرده بود. حالا دوباره وقت سفر رسیده بود. این بار برای درمان و یاد دادن ری-کی به مردم ژاپن هرقدر که ممکن باشد در جاهای دورافتاده کشور. او در سفرهای خود شانزده مربی و بیش از دو هزار نفر دانش آموخته ری-کی را تعلیم داد. او از دولت ژاپن جایزهای دریافت کرد که فقط به افرادی تعلق میگیرد که برای رفاه مردم کارهای بزرگی انجام دادهاند. اوسویی در نهم مارس سال 1926 در شهر فوکویاما درگذشت. آرامگاه او در معبد سای- هوجی در شهر توکیو قرار دارد. سالها بعد شاگردان او یک سنگ یادبود در کنار قبری که خاکسترهای او در آن قرار دارد نصب کردند.
بعد از مرگ آقای اوسویی شخصی بنام اوشیدا به جای او سرپرست مدرسه ری-کی شد. همانطوری که ذکر شد شانزده مربی از زمان آقای اوسویی باقی مانده بودند. در بین این شانزده نفر شخص دیگری بنام آقای چوجیرو هایاشی وجود داشت که فوق العاده مورد توجه و احترام همکاران خود قرار داشت. او در شهر توکیو برای خود یک مدرسه مستقل ری-کی داشت. او به سبب اینکه یک افسر ارتشی بود در سیستم آموزشی و درمانی خود نظم خاصی برقرار کرده بود. تمام اطلاعات بیماران و سوابق درمانی آنها در دفاتر مخصوص ثبت میشد و نتایج درمانی مورد بررسی قرار میگرفت. بسیاری افراد او را جانشین اوسویی میدانند ولی در واقع اینطور نیست. هایاشی در مدرسه خود ری-کی را آموزش میداد ولی نظم و سازماندهی روش آموزشی او باعث شد تا افراد بسیاری جذب مدرسه هایاشی شوند.
در زمان برقراری درمانگاهها و مدرسه آقای هایاشی، شخصی بنام خانم تاکاتا برای درمان به این درمانگاه مراجعه میکند. او یک زن ژاپنی بود که در هاوایی زندگی میکرد. روزگار سخت و شرایط طاقت فرسای زندگی خانم تاکاتا به همراه بیماریهای مختلف در بدن او علاج نشدنی به نظر میرسیدند. خانم تاکاتا برای معالجه به ژاپن میآید و پزشک معالج از او میخواهد تا برای عمل جراحی به بیمارستان مراجعه کند. تاکاتا از پزشک خود میپرسد که آیا راه دیگری را غیر از جراحی میشناسد تا بیماری علاج پیدا کند؟ پزشک جواب میدهد که بله ولی این راه به زمان زیادی برای درمان نیاز دارد. تاکاتا برای شروع این راه طولانی آماده میشود و پزشک او را به آقای هایاشی و درمانگاه او معرفی میکند و تاکاتا در آنجا بستری میشود. دو نفر مسئول رسیدگی به وضع خانم تاکاتا میشوند. بعد از چند روز و قدری تغییر در حال و روحیه خانم تاکاتا او به ری-کی علاقمند میشود. روزی یکی از افرادی که به او ری-کی میداد با تعجب مشاهده می کند که خانم تاکاتا در حال وارسی کیمونوی اوست که به جالباسی آویزان است. وقتی از خانم تاکاتا پرسیده میشود که مشغول چه کاری است، او جواب میدهد که میخواهم بدانم در آستین این کیمونو چه چیزی پنهان شده است و این حرارت و گرمی از کجا بیرون میآید؟ شخصی که مسئول درمان او بود میخندد و بعد درباره ری-کی و نحوه اثربخشی آن برای خانم تاکاتا توضیح میدهد.
بعد از ایجاد مدرسه و درمانگاههای متعدد در هاوایی خانم تاکاتا سرپرستی آنها را برعهده گرفت. در آن سالها او نیز به عنوان استاد و هیلری قدرتمند در آمریکا مطرح شد و بعد از مدتی به خاک ایالات متحده قدم گذاشت. او تا سال 1970 هیچ کسی را برای درجه استادی تعلیم نداد. در آن زمان وقتی دورههای استادی خود را آغاز کرد مبلغی به میزان ده هزار دلار آمریکا را به عنوان شهریه برای دوره استادی در نظر گرفت. این امر برای بالا بردن احترام و ارزش ری-کی در غرب صورت گرفت و کاملاً با طریق رایج در مدرسههای اوسویی مغایرت داشت.
تاکاتا روش تدریس خاص خود داشت. او به کسی اجازه نمیداد سر کلاس چیزی یادداشت کند و اعتقاد داشت وقتی شخصی را به عنوان مربی انتخاب میکنید باید تا آخر با او بمانید. هیچکدام از این قوانین در روشهای تدریس اوسویی و هایاشی رایج نبود. خانم تاکاتا تا هنگام درگذشت خود در سال 1980 جمعاً 22 نفر مربی از خود بجا گذاشت. جالب این بود که تاکاتا برای هریک از مربیها دستورالعمل و روش خاصی را برای آموزش ری-کی پیشنهاد داده بود. همین امر باعث شد تا وقتی مربیهای تربیت شده توسط او، دستورات و توصیههای استاد خودشان را باهم مقایسه کردند تضادهای فراوانی بین روشها و سنتهای بجا مانده از تاکاتا مشاهده کردند.
جالب اینکه به روایتی خانم تاکاتا پس از درگذشت هایاشی، خود را تنها استاد ری-کی در دنیا معرفی میکند و کسی هم دلیل آن را نمیداند. شاید هم این حرف از اول اشتباه است.
پس از درگذشت خانم تاکاتا شاگردان او با درخواست شهریههای بمراتب کمتر از آنچه استادشان طلب کرده بود زمینه را برای توسعه ری-کی در جامعه آمریکا فراهم کردند. به عبارتی با افزایش تعداد استادان ری-کی راه برای یادگیری این دانش در آمریکای شمالی باز شد. ادامه این امر باعث شد تا کم کم یادداشتها، نوارها و کتابهای مختلف ری-کی به بازار آمریکا سرازیر شوند. کلاسها و دورههای مختلف ری-کی باز شدند و افراد زیادی در آنها شرکت کردند. همین امر احترام و کابرد بیشتر ری-کی را برای مردم بوجود آورد.
رضا صادقی