خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

خانواده صلح

خانواده ای برای گسترش صلح در جهان

عشق خالق به مخلوق

 


روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...

 

فرستنده امیرحسین

جغد مسافر

 

 جغدی که به راه شرق می رفت، خسته و وامانده از راه در جنگلی فرود آمد.

فاخته یی که او نیز از خستگی راه مانده بود پرسید:
- به کجا می روی؟ گویی به راه شتاب بسیار داری.
جغد گفت:- آشیان و سرزمین ام را وانهاده به جانب شرق می روم تا آشیان
دیگری بنا نهم به دیاری دیگر.
- چه پیش آمده است که ترک یارو دیار بگویی؟
- مردم سرزمین غرب مرا خوش نمی دارند و آواز مرا ناخوش شمارند.
فاخته گفت:
- آه، اگر چنین است دیگرکردن آشیان کاری بی نتیجه است.
- چه باید کرد؟
- آشیان را بگذار و آوازت را دیگر کن!  
 
 
فرستنده لیلا

 

- هر چند وقت یکبار مکث می کنید تا  در باره ی شیوه ی زندگی وعقاید و مسیر زندگیتان بیندیشید؟

 
- کشتی ها در بندرگاه ایمن هستند، اما کشتی ها را برای بندرگاه نساخته اند. 
 
فرستنده لیلا